امام رضا و ولایت عهدى
چرا مامون امام هشتم را به مرو فرا خواند؟
تصویرى از زندگانى حضرت در زمان خلفاى سه گانه عباسى
براى بررسى دقیق و فهمیدن موضوع ولایت عهدى حضرت رضا(ع) بایدبه زمانهاى پیشتر برگشت زیرا تصمیم مامون، تصمیمى عجولانه ویکروزه نبود، مامون بنا بر نقل تاریخ دانشمندترین و عاقلترین خلیفه عباسى بود. و مىبایستبراى این تصمیم خود که مسلما خشم عباسیان را در بر داشت فکرى عاقلانه کرده باشد و سپس آن را طىمراحلى به اجرا در آورده باشد.
خلفاى زمان حضرت رضا(ع) هارون الرشید۱۹۳-۱۸۳ ه ق محمد امین۱۹۳۱۸۹ ه ق عبدالله مامون۲۰۳-۱۹۸ ه ق حضرت امام رضا(ع)در مدت ۲۰ سال امامت پر بار خویش با سه تن از خلفاى ظالم بنى عباس هم دوره بودند. ۱۰ سال با هارون، پنجسال با امین و پنج سال آخر را نیز با مامون عباسى. در ۱۰ سالى که هارون زنده بود، به خاطر به شهادت رساندن حضرت کاظم(ع) و دیدن عواقب آنتا حدودى دست از اذیت و آزار حضرت برداشت. در این سالها کهحضرت در مدینه حضور داشتند، از این فرصت استفاده کرده و امر امامت خویش را آشکار ساختند به صورتیکه حتى عدهاى از شیعیانبرجان امام بیمناک شدند. اما هارون نمىتوانست قصد سوئى نسبتبه امام داشته باشد.
در سال۱۹۳ ه ق هارون براى سرکوب نمودن قیامى که در اطرافخراسان بوجود آمده بود شخصا به آن منطقه رفته، اما پس ازفرونشاندن قیام عمرش به سرآمد و به دیار عقبى شتافت. هارونبراى خلافت پس از خود امین پسر کوچکتر خود را در نظر گرفته بودو پسر بزرگتر خود مامون را ولى عهد دوم قرار داده بود.
گفتیم که امین کوچکتر از مامون بود اما پدر او را به عنوان ولى عهد اول برگزید، باید دید علت این انتخاب چه بوده است؟
محمد امین از طرف مادرش زبیده یک عرب اصیل و عباسى محض بود.
زبیده یکى از زنان سرشناس عباسیان، نوه منصور دوانقى بود و برروى هارون تاثیر فراوانى داشت. مربى و سر پرست امین از افرادبا نفوذ در بارگاه هارون بودند و اصولا امین از پشتوانه قوى عباسیان و برامکه برخوردار بود. اما عبدالله مامون که نزدیکی کماه بزرگتر از برادرش بود، طى یک برنامه بسیار زننده اززشترین و کثیف ترین کنیز آشپزخانه هارون به دنیا آمد و سپسمادر خود را از دست داد. علاوه بر این مادر مامون یک کنیزایرانى بود و ایرانیان در آن زمان در بین عباسیان نام و یادخوبى نداشتند و همچنین مربى و سرپرست مامون نیز از نفوذکمترى بر خور دار بودند، این عوامل باعث مىشد تا علم و هوشمامون نادیده گرفته شود و امین که از هر دو سو عرب اصیل به شمار مىرفتبه عنوان خلیفه پس از هارون معرفى شود.
شبى که هارون در طوس در گذشت، مردم با پسر او «محمد امین»در بغداد، مرکز حکومت بیعت کردند و مامون به مانند زمان پدر،همچنان والى خراسان بود. اما امین پس از چند روز که خلافتش مىگذشت تصمیم گرفتبرادرش را از ولى عهدى خلع کرده و پسرش موسى را به جاى او منصوب کند. این امر گرچه با مخالفت مشاورینامین مواجه شد، اما امین، سرانجام آن را عملى کرد و اعلام نمود، برادرش را از خلافتبرکنار کرده است. در برابر این رفتارمامون نیز امین را از خلافتخلع کرد و این عمل سرآغاز یک دوره درگیرى شدید بین دو برادر بود که به مدت پنجسال طول کشید. در واقع پنج سال خلافت امین به جنگ با برادر براى تثبیت خلافت خودگذشت. بنابراین نمىتوانست مزاحمت زیادى براى حضرت رضا(ع)ایجاد کند. در واقع آزادترین زمان براى حضرت را مىتوان این دوره نامید. دوره اى که عباسیان سرگرم جنگ داخلى خود بودند واز آل على(ع) تقریبا غافل شدند. حضرت در این مدت در مدینه به ارشاد مردم پرداختند.
درگیرى بین دو برادر و سپاه عرب و سپاه ایرانى، پنجسال بهطول انجامید و سرانجام مامون توانستبا کمک ایرانیان بربرادر خود چیره شده و پیروز گردد. امین کشته شد و به دستورمامون سر او را از بدن جدا کردند و در شهرها گرداندند وآنگاه بر سردر کاخ مامون آویزان نمودند تا هر فردى که واردکاخ مىشود قبل از ورود بر آن سر بى حرمتى کند. و روشن است کهاین اعمال تا چه حد خشم اعراب بویژه عباسیان طرفدار امین را برانگیخته بود. کینه و نفرت عباسیان نسبت به مامون، پس ازاین وقایع، چند برابر شد. اما به هر صورت مامون خلیفه عباسىبه شمار مىآمد و مى بایست در بین مسلمین براى خود اقتدا ونفوذ کسب کند. مامون خود به این امر واقف بود. بنا براین ازهمان سالهاى خلافت پدر سعى در کسب وجهه در میان مردم مىکرد. اوهرگاه عیش و عشرت امین را مىدید به عبادت و مردم دارى مى پرداخت و تلاش مىکرد در علوم مختلف وارد شود و دانش اندوزى کند. حال با کشتن برادر این سابقه ذهنى مردم از مامون خرابشده و او در صدد اصلاح شخصیتخود در میان مردم است. با استقرار مامون بر اریکه قدرت و آغاز خلافت او بازندگى تقریبا آرام امام رضا(ع) ورق خورد و حضرت در این پنج سالى که با مامون هم عصر بودند زحمات فراوانى را متحمل شدند. مامون نیز مانندخلفاى پیشین از وجود امام و محبوبیت ایشان در میان مردم اطلاعداشته و ناراحتبود. اما او که روشى شیعه پسند در میان ایرانیان بویژه خراسان در پیش گرفته بود، نمىتوانست با حضرت همان رفتار خشن پدرانش را انجام دهد و او را به زندان افکند.
به همین خاطر فکرى دیگر را به اجرا در آورد.
مامون حربه آخر را به کار بست. کارى که در میان خلفاى پیش ازاو، معمول نبود و آن، دعوت از امام(ع) به مقر خلافت و اظهار لطف به ایشان و پیشنهاد خلافت یا دادن ولى عهدى به ایشان بود.
سئوالى که در پیش مىآید این است که مامون فقط به همین منظور دست به این کار زد. او مىتوانست همانند پدرش هارون، حضرت رادر مدینه آزاد بگذارد و او را به مقر خلافت نکشاند. بهتر است مشکلات و موقعیت دشوار مامون را بررسى کنیم.
مشکلات و موقعیت دشوار مامون
الف گفته شد که پس از آشکار شدن قیام عباسیان که با بهانهانتقام خونهاى ریخته شده اهل بیت و برگشتبه سیره حضرت رسول(ص) همراه بود، آنهایى که از ظلم و ستم بنى امیه ومروانیان به تنگ آمده بودند، دل به حکومتى سپردند که پس ازامویان به روى کار مىآید ولى در حین پیروزى و پس از به دستگرفتن زمام خلافت مسلمین فهمیدند که عباسیان نیز دل به مردمنسوزاندهاند و فقط در فکر قدرت و تاج و تخت بوده اند. سفاح کهدر خون ریزى زیاد این لقب را یافت، حجاج که همه از شمشیرش بیشاز شلاق عمر مى ترسیدند، ابومسلم که در خراسان عربى را باقى نگذارد. و اعمال دیگر عمال حکومت عباسى نشان از آن بود که عباسیان هم کفه دیگر ترازوى ظلم و ستم هستند و با امویان درستم کردن برابرى مىکنند. این بود که نارضایتى مردم را برانگیخت و کمکم قیامها و شورشها آغاز شد.
ب در این میان علویان از دشمنان سرسختبنى عباس بودند،زیرا، اینان قیامها را از زمینه حق شروع مىکردند و همواره ازغصب خلافت به حق اهل بیت(ع) سخن مىگفتند. علویان و به طور عموم شیعیان به حکم اینکه خود را صاحب حق خلافت و رهبرى مسلمین مىدانستند به خلافت هیچ یک از این ستمگران رضایت نمىدادند و درهر موقعیتى قیام خود را علنى مىکردند و همواره خطرى براىدستگاه خلافتبودند اما این قیامها در زمان مامون افزایش یافت و علویان از زمینه جنگ بین دو برادر و کشته شدن امین به دستخلیفه عباسى (مامون) استفاده کرده و قیام مىکردند. به نقلتاریخ در بیشتر مناطق سرزمین اسلامى قیام هایى آغاز شد.
ج البته واضح است که این مشکلات کم و بیش براى دیگر خلفاى عباسى نیز بود اما حادثهاى که سبب شد این مشکلات در زمان مامون خود را بیشتر نشان دهد، از دست دادن پشتوانه سیاسى همیشگى خلفا یعنى عباسیان و جامعه عرب بود. ذکر شد که ماموناز اول در بین اعراب و عباسیان محبوبیتى نداشت و پس از کشتنبرادر و بى حرمتى نسبتبه او، ناخشنودى عباسیان از خلیفه صدچندان شد و مامون نمىتوانست بر قدرت و حمایت عباسیان تکیه کند تا بر علویان پیروز شود.
د وجود امامان معصوم (علیهمالسلام)همواره خطر بزرگى براى خلفا به حساب مى آمد و آنگاه که مقر خلافت از محل زندگى معصومین(علیهمالسلام) دورتر مىشد این خطر را بزرگتر مىنمود. با توجهبه این نکته که خلفاى جور همیشه از نفوذ معنوى و فرهنگى امامان شیعه (علیهمالسلام)بیمناک بودند و هر خلیفه اى بر اساسی است ننگین خودش با امام زمان خود بر خورد مىکرد.
بر این مبنا، مامون که مىدانستحضرت طى پانزده سال امامتخوددر زمان هارون و امین در مدینه افراد زیادى را راهنمایى کردهو مردم مدینه و اطراف آن دل به حضرت بسته اند، مىبایست تدبیرى نیز براى وجود حضرت امام رضا(ع) بیاندیشد. با دقت بیشتر مى توان فهمید که براى مامون هیچ پایگاهى در میان مردم باقى نمانده بود و شورش هاى عمومى علویان نیز پایه هاى حکومت را مىلرزاند،زیرا قدرتى در اختیار نداشت تا قیامها را فرو نشاند.
پس مامون باید تدبیر اساسى و بنیادى مىاندیشید تا بتواند هم قیام علویان را خاموش کند و سپس به فکر جلب اعتماد بنى عباس باشد و در این میان نیز خطر نفوذ شخصیت بزرگ خاندان اهل بیت(ع) را نیز از میان بردارد. بنا بر این تصمیم گرفت، فردى راکه در میان علویان از قدرت معنوى و محبوبیت زیادى برخور داراست، به خود و دستگاه حکومتى عباسى نزدیک کند و این کار را به معنى گرفتن اعتراف از علویان مبنى بر مشروعیت حکومت عباسیان انجام دهد. در این هنگام علویان خلع سلاح شده و دست از اعتراض بر حکومت بر خواهند داشت و دست کم اینکه محبوبیت خود را درمیان مردم به عنوان مبارزه کننده با ستم و ستمگران، از دست خواهند داد. مامون در انجام سیاست ننگین خود اشتباه نکرد وبا یک دعوت به دو هدف خود جامه عمل پوشاند. با دعوت از امام على بن موسى الرضا(ع) هم مىتوانست علویان را ساکت کند و همامام را به مقر خلافت خود آورده او را از نزدیک زیر نظر بگیردو اجازه هر نوع فعالیتى را از ایشان سلب کند.
چرا امام هشتم ولایت عهدى را پذیرفت ؟
۱ امام به این حقیقت پى برده بود که در صورت امتناع بهایى کهباید بپردازد تنها جان خودش نیست بلکه علویان و دوستدارانش همه در معرض خطر واقع مىشوند.
۲ بر امام لازم بود جان خود و شیعیان را از گزندها برهاند.
زیرا لازم بود اینان باقى بمانند و براى مردم در مشکلات رهبر ومقتدا باشند.
۳ در آن زمان موج فکرى و فرهنگى بیگانه بر همهجا چیره شدهبود و با خود ارمغان کفر و الحاد در قالب بحثهاى فلسفى وتردید نسبت به خدا شناسى مى آورد. پس امام و دست پروردگان اوباید زنده مىماندند تا امت را نجات دهند.
۴ مردم باید اهل بیت را حاضر در صحنه سیاست مىدیدند و به دستفراموشى نمىسپردند تا که گمان نکنند آن گونه که شایع است اهلبیت علما و فقهایى اند که در عمل هرگز به کار ملت نمىآیند.
۵ از زمان حضرت على(ع) تا زمان امام هشتم(ع) که امامان شیعه از صحنه سیاست و خلافت کنار زده شده بودند و روز به روزفشارهاى وارد بر شیعیان و سادات علوى شدت یافته و عرصه برآنها تنگ شده بود. فرصت ولایتعهدى، زمانى مناسب بود تا ازفشارى که در گذشته بر شیعیان در درون زندانها و شهادتگاههاوارد مىشد کاسته شود و گشایشى نسبى در امور شیعیان پدید آید.
اینها که گفتیم هرگز دلیلى بر میل باطنى امام بر پذیرفتنولیعهدى نمىباشد چرا که امام مىدانست از دسیسههاى مامون ودارو دستهاش در امان نخواهد بود و گذشته از جانش، مقامش نیزتا مرگ مامون پایدار نخواهد بود. امام بخوبى درک مىکرد کهمامون به هر وسیلهاى در نابودى وى جسمى یا معنوى برخواهد آمد.
موضع گیرى در تعیین شروط
امام براى پذیرفتن ولایتعهدى شروطى قایل شد که طى آنها ازمامون چنین خواسته بود: «امام هرگز کسى را بر مقامى نگماردو نه کسى را عزل و نه رسم و سنتى را نقض کند و نه چیزى از وضعموجود را دیگرگون سازد و از دور مشاور در امر حکومتباشد. »
مامون همه شرایط را پذیرفت. امام بر پارهاى از اهداف مامونخط بطلان کشید، زیرا اتخاذ چنین موضعى منفى دلیل گویایى بود برامور زیر:
الف متهم ساختن مامون به برانگیختن شبههها و ابهامهاىبسیارى در ذهن مردم.
ب اعتراض نکردن به قانونى بودن سیستم حکومتى مامون.
پ سیستم موجود هرگز نظر امام را به عنوان یک نظام حکومتىدرست تامین نمىکرد.
ت مامون بر خلاف نقشههایى که در سر داشت دیگر با قبول شروطفوق نمىتوانست کارهایى رابه دست امام انجام دهد.
ث امام هرگز حاضر نبود تصمیمهاى قدرت حاضر را اجرا سازد.
ج نهایت پارسایى و زهد امام که با جعل این شروط به همگان آنرا اثبات کرد. آنان که امام را به خاطر پذیرفتن ولیعهدى بهدنیا دوستى متهم مىکردند با توجه به این شروط متقاعد گردیدندکه بالاتر از این حد درجهاى از زهد قابل تصور نیست. امام نهتنها پیشنهاد خلافت و ولیعهدى را رد کرده بود بلکه پس از اجباربه پذیرفتن ولیعهدى، با قبولاندن این شروط به مامون خود راعملا از صحنه سیاست دور نگاه داشت.
انتقام وحشتناک
مامون عباسى از اعمال امام رضا(ع) سخت آشفته شده بود. اوبه این اندازه از چیزى یا که کسى بدش نمىآید. در موذى گرى وبدجنسى غرق است. هراسناک و گریزان است. دو گانگى در اخذ تصمیماز سیمایش، رنگ چهرهاش پیداست. بالاخره تصمیم مىگیرد و با مشتگره کرده بر ستون گچى کاخ ضربه مىزند. دانههاى آبدار و عقیقرنگ انار در پیش ذهن او زیر و رو مىشود. بهترین راه را درمسموم ساختن امام مىبیند. باید اضافه کنیم که خود امام نیزبارها شهادت خود را توسط مامون پیش بینى کرده بودند. در اینزمینه سه دسته روایت وجود دارد:
۱ آن دسته از روایات که از زبان پیامبر(ص) و ائمه نقل شده وحاکى از شهید شدن امام رضا(ع) در طوس است. در این باره پنجحدیث وارد شده است.
۲ آن دسته از روایات که خود امام رضا(ع) نقل کردهاند و بهشهادت خود توسط مامون اشاره کردهاند.
۳ آن دسته از روایات که به تشریح چگونگى سم خورانىپرداختهاند. این روایات بسیارند که بنا به تحقیق به افراد زیرمنتهى مىشوند:
۱ ابوالصلت عبدالسلام هروى
۲ هرثمه بن اعین
۳ على بن حسین کاتب
۴ ریان بن شبیب
۵ محمد بن جهم
۶ عبدالله بن بشیر
سر انجام در آخر سفر سال۲۰۳ هجرى قمرىامام رضا(ع) به شهادترسید و مشعل امامت در دستان کوچک امام جواد(ع) قرار گرفت.
گفتگوى مامون با امام در زمینه ولى عهدى
پس از ورود امام به مرو مامون پیام فرستاد که مىخواهماز خلافت کنارهگیرى کنم و این کار را به شما واگذارم. نظر شماچیست؟ امام نپذیرفت. مامون بار دیگر پیغام داد چون پیشنهاداول مرا نپذیرفتید ناچار باید ولایتعهدى مرا بپذیرید. امام بهشدت از پذیرفتن این پیشنهاد نیز خود دارى کرد. مامون امام رانزد خود طلبید و با او خلوت کرد. «فضل بن سهل ذوالریاستین»نیز در آن مجلس بود.
مامون گفت: نظر من این است که خلافت و امور مسلمانان را بهشما واگذارم. امام قبول نکرد. مامون پیشنهاد ولایتعهدى راتکرار کرد باز امام از پذیرش آن ابا فرمود.مامون گفت: «عمربن خطاب» براى خلافتبعد از خود شورایى با عضویتشش نفر تعیینکرد ویکى از آنان جد شما على بن ابیطالب بود. مامون با بیاناین مطلب تلویحا امام را تهدید به مرگ کرد و امام ناچار و بااکراه و اجبار ولیعهدى را پذیرفت و فرمود:
«ولایتعهدى را مىپذیرم به شرط آنکه آمرو ناهى و مفتى و قاضىنباشم و کسى را عزل و نصب نکنم و چیزى را تبدیل و تغییرندهم.» و مامون همه این شرایط را پذیرفت و بدین ترتیبولایتعهدى خود را بر امام تحمیل کرد تا با این توطئه هم امامرا زیر نظر داشته باشد که نتواند مردم را به سوى خویش بخواندو هم علویان و شیعیان را آرام سازد، و پایههاى حکومتخود راتحکیم بخشد.
«ریان بن صلت» مىگوید: خدمت امام رضا(ع) رفتم وعرض کردم اى فرزند پیامبر برخى مىگویند شما ولیعهدى مامون راقبول نمودهاید با آنکه نسبتبه دنیا اظهار زهد و بىرغبتىمىفرمائید.
امام فرمود: «خدا گواه است که این کار خوشایند من نبود امامیان پذیرش ولیعهدى و کشته شدن قرار گرفتم و ناچار پذیرفتم…
آیا نمىدانید که «یوسف» پیامبر خدا بود و چون ضرورت پیداکردکه خزانه دار عزیز مصر شود پذیرفت، اینک نیز ضرورت اقتضا کردکه من مقام ولیعهدى را به اکراه و اجبار بپذیرم. اضافه بر اینمن داخل این کار نشدم مگر مانند کسى که از آن خارج است. (یعنىبا شرایطى که قرار دادم مانند آنست که مداخله نکرده باشم) بهخداى متعال شکایت مىکنم و از او یارى مىجویم.»
«محمد بنعرفه» مىگوید: به امام عرض کردم: «اى فرزندپیامبر خدا! چراولیعهدى را پذیرفتى؟» فرمود: «به همان دلیل که جدم على(ع)را وادار کردند در آن شورا شرکت کند.»
«یاسر خادم» مىگوید:
پس از آنکه امام ولایتعهدى را قبول کرده بود، او را دیدمدستهایش را به سوى آسمان بلند کرده مىگفت: «خدا یا تو مىدانىکه من به ناچار و با اکراه پذیرفتم، پس مرا مواخذه مکن همچنانکه بنده و پیامبرت یوسف را مواخذه نکردى هنگامىکه ولایتمصر را پذیرفت.»
و نیز به یکى از خواص خود که از ولایتعهدى امام خوشحال بود فرمود:
«خوشحال نباش، این کار به انجام نخواهد رسید و به این حالنخواهد ماند.»