برخوردهای تربیتی امام هشتم (علیه السلام )
امامان شیعه ـ علیهم السلام ـ ، اسوه و الگوی فکری، اعتقادی، عملی و اخلاقی هستند و راه نجات، در پیروی از آنان است و ائمّه، در تمام جهات، برای ما مقتدا و نمونه و «امام» اند؛در قول و فعل، در اخلاقیّات و اجتماعیات، و بالاخره در همه چیز.به فرموده امام علی ـ علیه السلام «انظروا اهل بیت نبیّکم فالزموا سمتهم و اتّبعوا اثرهم.»
از بین همه مسایل حیات حضرت علی بن موسی الرّضا ـ علیهم السلام ـ و ابعاد گوناگون زندگی وی، بُعد «اخلاقی» را برای بحث انتخاب کردهایم.آن حضرت، از نظر بعد روحی و معنوی؛معجزات و کرامات؛علوم و فضایل؛مباحث کلامی با پیروان فرق و مذاهب؛شیوه برخورد با سیاستمداران و دولتمردان عباسی؛ارتباط تشکیلاتی با شیعه و هواداران؛
مسأله ولایتعهدی مأمون؛?برخورد با گروههای مختلف اجتماعی؛مکتب فقهی و اعتقادی؛
فعالیت سیاسی و رهبری شیعه؛و بسیاری جنبههای دیگر شایسته بررسی دقیق و گسترده است. به خصوص که در برخی از آنها کمتر کار منسجم و دقیق و مدوّنی انجام گرفته است.
از مسایل اخلاقیِ آن حضرت هم، روی موضوعاتی همچون عبادت، کرم و بخشش، عفو و گذشت، تفقّد اصحاب و موالیان، قضاء حاجت محتاجان، شیوه مناظرهها و احتجاجهای وی، و مکارم اخلاقی دیگر میتوان تکیه کرد.
امّا آن چه برای بررسی انتخاب شده «برخوردهای تربیتی امام رضا ـ علیه السلام ـ» است. به عبارت دیگر: اخلاق عملی وی در ارتباط با مردم، و برخوردهای سازنده. در این بررسی توجّه عمده روی رفتارهای اخلاقی آن حضرت با اشخاص است، نه سخنان و تعالیم اخلاقی آن حضرت که در روایاتِ منقول از وی مطرح میباشد.
از خلق و خوی و سیاست اخلاقی آن حضرت نمیتوان یک تابلوی کامل و تمام عیار ارایه داد و از بوستان فضایل اخلاقی و شیوههای تربیتی امام رضا ـ علیه السلام ـ طرحی جامع الاطراف تصویر و ترسیم کرد. زیرا یک سری از برخوردها و نکات ریز، در آنها نقل نشده است.
در بسیاری از آن چه هم که بیان شده، با دقت لازم در نقل همراه نبوده است. … امّا از مجموعه آن چه نقل شده و در دست میباشد، میتوان گوشهای از این تابلو را نشان داد و گُلی از این بوستان معطّر را به عنوانِ نمونه ارائه نمود و هدیه آورد؛ زیرا نمونهها هم میتواند آن خط کلّی را نشان دهد و شاهدی بر «طرح جامع و کامل» باشد.
زبانِ عمل، زبانِ قول
نمیتوان منکر شد که «زبان عمل» و شیوه برخورد، تأثیری افزونتر از سخن و کلام دارد? و اگر عمل انسان، آیینه فکرش و زبانِ کلامش باشد،دگرگون کنندهتر و دلنشینتر و تأثیرگذارتر است.
از این رو، به شیوه رفتار و «سیره اخلاقی و معاشرتی» حضرت رضا ـ علیه السلام ـ توجّه میکنیم تا در آیینه اخلاقِ تجسّم یافته در رفتارش، سیمای حق و «راه رشد» را بیابیم. این تعلیم خود ائمّه است که:
«کونوا دُعاه الناسِ باعمالکم و لاتکونوا دعاه الناس بالسِنتکم.»و سخن علی ـ علیه السلام ـ که:«کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم … .»و بالأخره «تأدیب به سیره» و «آموزشِ رفتاری» و «برخوردهای تربیتی». چیزی است که ىر این بحث در پی بررسی آنیم و نمونههایی را از سیره حضرت رضا ـ علیه السلام ـ ارایه خواهیم کرد.
هدف داری، در برخورد و معاشرت
هدفداری یک انسان، در تمام شؤون زندگی او اثر میگذارد،و معتقد بودن به یک سلسله «مبادی» و «اصول»، فرد را در نحوه برخورد با مردم، چنان در چهارچوب آن اهداف و مبانی مقیّد میسازد که از تمام موضعگیریها و سخنان و رفتار، میتوان آن را فهمید.
اصولاً برخوردهای هدفدار، از خصایص یک انسان هدفدار و اصولی است و در همه مسایل فکری، برنامهریزی، تبلیغ، آموزش و تربیت، تشکیلات و ارتباطات،? پیوندها، تولّی و تبرّیها، دوستی و دشمنیها، موافقتها و مخالفتها، مکاتبهها، و خطابها، نشست و برخاست و معاشرت و حتّی نگاه و احترام گذاشتن و … . او، تأثیر میگذارد، و هم? حرکات، در رابطه با آن هدف، تنظیم میشود و معنی و جهت پیدا میکند.
اگر آن اصول و مبناها را در تفکّر و زندگی کسی بشناسیم آسانتر میتوانیم اعمال و گفتار او را تفسیر و تبیین کنیم. روشن است که هدفداری در زندگی و تحرّکها و رفتارها، نیازمند «دقّت» است. بدون دقّت، نمیتوان همه سخنها و رفتارها را در رابطه با آن هدف، تنظیم نمود. دقّت، خمیر مایه برخوردهای مکتبی و رفتارِ هدفدار یک انسان است
در مورد امامانِ شیعه، که معصومند و کلام و عمل و تقریرشان، به عنوانِ «سنّت»، برای ما «حجّت شرعی» و ملاک محسوب میشود، این دقّت، بیشتر مشهور و مورد توجّه است.
کلمات و تعبیراتِ ائمّه، پاسخهایشان به سؤالات افراد، عنوانی که در خطاب به کسی انتخاب میکنند، لحنِ جواب دادن، تأکیدات کلامی و احادیثی که برای اصحاب بیان میکنند، همه از دقّت خاصّی برخوردار است.
«کلام ائمّه»، در مورد اشخاص گوناگون؛
شرایط مختلف اجتماعی؛
مقتضیاتِ زمان؛
ظرفیت و آمادگیِ طرفِ سخن؛
ذهنیّت موجود در مسایل و مخاطب؛
جبهه سیاسی و جناح و تیپ اجتماعی او؛
همه و همه در نوعِ کلامی که امام معصوم در آن موارد مختلف به کار میبرد، مؤثر است.
دقّتهای شگفت ائمّه در تعبیرات و لحن کلامشان جای بسی بررسی و ملاحظه? است. وقتی ائمّه، در «کلام» این اندازه دقت در تعبیر به کار میبرند، طبیعی است که در برخوردهای اجتماعی و معاشرت، دقّت بیشتری داشته باشند.
گاهی در لحن کلام و طرز رفتار امام رضا ـ علیه السلام ـ نوعی تندی و قاطعیّت و شدّت عمل و برخورد صریح دیده میشود، گاهی هم ملایمت و نرمش و انعطاف و تسامح.
این بستگی به موارد مختلف دارد:
در مورد مسایلی که جنبه اصولی دارد و با مبناها و خطّ فکری و عقیده در تضادّ باشد، (مثل مسایل توحید، امامت، و… ) در این گونه موارد، امام رضا ـ علیه السلام ـ سازش ناپذیر، حسّاس، دقیق، بیگذشت، و بدون اغماض است.
ولی در غیر این موارد اصولی و مبنایی، آنجا که به معاشرتهای انسانی و حقوق شخصی و زمینههای صرفاً برخوردی مربوط میشود، اهل عفو و گذشت و اغماض و تسامح و برخورد بزرگوارانه است. این است راز و ملاک تفاوت در برخوردهای گوناگون آن حضرت.
برخوردهای تربیتی و سازنده
منظور از این عنوان، مواردی است که حضرت رضا ـ علیه السلام ـ در معاشرتها? و مقاطع گوناگونی که با افراد مختلف، برخورد داشت، گاهی در برخورد، به شیوهای عمل میکرد، یا تذکّری میداد، یا نکتهای را از اسلام مطرح میساخت و کلّاً به نحوی عمل میکرد که سازنده و تربیت کننده باشد و با عمل خود اسلام را در «صحنه عینیّت» و در رفتار خویش نشان میداد.
بخشی از این حوادث را به عنوان نمونه با عناوین مختلف ذکر میکنیم تا نشان دهنده «هدف تربیتی» و «روش سازنده» ای باشد که در رفتار آن حضرت وجود داشته است.
۱ـ ارزش گذاری برای انسان
در چشم امام رضا ـ علیه السلام ـ همه افراد، از نظر انسانی مقام و ارزش داشتند و به آنان حرمت میگذاشت و برابری انسانها را در حقوق ملاحظه میکرد. از تحقیر انسانها و پست شمردنِ آنان و توهین و استهزا، سخت جلوگیری میکرد و شکل و شمایل و رنگ و ثروت و… نزد او ملاک نبود، بلکه «انسان» در نظر او محترم و عزیز بود. حتّی غلامان و سیاهان هم مورد عنایت و توجّه او بودند و با آنان هم به عنوانِ یک انسان برخورد میکرد.
رعایت حقوق بشر، در رفتار امام رضا ـ علیه السلام ـ در حدّ اعلای آن بود. ذکر نمونههایی از این گونه برخوردها مفید است.
یاسر، خادم امام رضا ـ علیه السلام ـ نقل میکند که امام رضا ـ علیه السلام ـ به ما فرمود:
«اگر من بالای سر شما ایستادم و شما در حال غذا خوردن بودید، بلند نشوید، تا این که از غذا خوردن فارغ شوید. گاهی حضرت، یکی از ما را، (برای انجام کاری) صدا میکرد. وقتی گفته میشد: مشغول غذا خوردن است، میفرمود: بگذارید تا غذایش را بخورد، بعد… .»?
نادر، خادم آن حضرت:
«هرگاه یکی از ما مشغول صرف غذا بود، امام رضا ـ علیه السلام ـ او را پی کاری نمیفرستاد و به کار نمیگرفت، تا از غذا خوردن فارغ شود.»
آنان که خادم، سرایدار، محافظ، دربان، دفتردار، منشی، شاگرد، وردست، همسر و … دارند، در نحوه برخورد با این افراد، باید برای آنان هم «حق» قایل شوند و بدون رعایتِ حال آنان، از آنان کار نکشند و دنبال کارها نفرستند.
مردی از اهل بلخ:
«در سفر امام رضا ـ علیه السلام ـ به خراسان همراه وی بودم. روزی سفره غذایی طلبید و همه خدمت کاران و غلامان را (از سیاهان و دیگران) سر سفره جمع کرد. گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفرهای جدا قرار میدادی!
فرمود: دست بردار! (مَه) خدا یکی است، پدر و مادر همه یکی است، پاداش (در قیامت) به اعمال است.»
ابراهیم بن عبّاس در حدیثی مفصل از اخلاقیات آن حضرت میگوید:
«… و هرگاه که تنها میشد و سفرهای گسترده میگشت، تمام بردگان و غلامانش و حتّی دربان و کارپردازخانه (سائس) را هم بر سر سفره مینشاند.»
یاسر، خادم حضرت:
«امام رضا ـ علیه السلام ـ هرگاه تنها میشد (فارغ از کارهای رسمی و تشریفات) تمام دور و بریهای خود را ـ از کوچک و بزرگ ـ پیرامون خود، جمع میکرد، با آنان حرف میزد، با آنان انس میگرفت، آنان هم با وی مأنوس میشدند.? و هرگاه بر سفره مینشست، هم? کوچک و بزرگها را صدا میکرد، حتّی کارپرداز (سائس) و حجّام را، و همه را بر سفره خویش مینشانید … .»
نشست و برخاست با مستضعفین و غلامان، در عمل درس برابری به انسانها دادن است، و این که خود را از مردم جدا نمیکرد و تافت? جدا بافته نمیدانست و زندگی و اخلاقِ مردمی داشت. و این هم با الهام از سیر? رسول خدا بود که چنین میکرد.
مجلسی در بحار مینویسد:
«حضرت رضا ـ علیه السلام ـ وارد حمام شد. فردی (که او را نمیشناخت) به وی گفت: مرا کیسه بکش. حضرت شروع کرد به کیسه کشیدن او. امام رضا ـ علیه السلام ـ را به آن مرد معرّفی کردند. او ناراحت شده و شروع به عذرخواهی کرد، امّا امام رضا ـ علیه السلام ـ همچنان او را کیسه میکشید و او را دلداری میداد. (یطیّب قلبه).»
هم چنین مینویسد:
«مهمانی به خانه حضرت رضا ـ علیه السلام ـ آمد. شب بود. حضرت با او به گفتگو نشسته بود که چراغ، خراب شد. آن مرد، دست دراز کرد که آن را درست کند، حضرت جلوگیری کرد و خودش اقدام به اصلاح چراغ نمود.
سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمیکشیم.»
محمد بن عبیدالله قمّی:
«نزد حضرت رضا ـ علیه السلام ـ بودم و بسیار تشنهام بود. نخواستم از حضرت آب بطلبم.
خود آن حضرت آبی طلبید و از آن چشید و به من داد و فرمود: ای محمد! بنوش، که آبِ خنکی است. من هم نوشیدم.»?
ابو هاشم جعفری:
«در مجلس امام رضا ـ علیه السلام ـ بودم. بسیار تشنهام شده بود. هیبت آن حضرت مانع شد که در مجلس و حضور او آب بطلبم. خود آن حضرت آبی طلبید و یک جرعه از آن نوشید و فرمود:
ای ابا هاشم! بنوش که آب خنک و گوارایی است. و من هم نوشیدم. پس از مدّتی باز هم تشنهام شد.
حضرت، نگاهی به خدمتکار کرد و فرمود: شربتی از آبِ خاکه قند! سویق را تر کن و بعد از آن شکر بر آن بپاش.
و فرمود: ای ابا هاشم! بنوش، که این تشنگی را برطرف میکند.»
دو حدیث فوق هم نشان دهنده علم غیب و کرامت حضرت رضا ـ علیه السلام ـ است که از حالتِ درونی افراد باخبر است، هم به فکر مهمان بودن و رفع حاجت او را میرساند، و هم تواضع وی را، که تا این حدّ در پذیرایی از مهمان، اهتمام میورزد.
یسع بن حمزه:
«در مجلس امام رضا ـ علیه السلام ـ بودم و با وی صحبت میکردم و جمع بسیاری گرد آمده بودند و از حلال و حرام، از او میپرسیدند. مرد بلند قدّ و گندمگونی آمد و سلام داد و خود را از دوستان آن حضرت و پدرانش معرفی کرد و اظهار نمود که در بازگشت از حج، نفقه و پولش را گم کرده است و درخواستِ کمک کرد تا به شهرش برسد و آن مقدار را از طرف حضرت، صدقه دهد. حضرت فرمود تا بنشیند.
اکثر مردم رفتند و من و دو نفر دیگر مانده بودیم و آن مرد. حضرت، رخصت? خواست و به اندرون رفت و پس از زمانی آمد و در را بست و دستش را از بالای در بیرون آورد و فرمود:
ـ آن خراسانی کجاست؟
ـ گفت: من، این جا هستم.
فرمود: این دویست دینار را بگیر و خرج کن و از آن تبرّک بجوی. و از طرف من هم صدقه نده. بیرون برو که همدیگر را نبینیم.
وقتی بیرون رفت، سلیمان (یکی از حاضرین) پرسید: فدایت شوم. بخشش تو فراوان بود، پس چرا صورت از او پوشاندی؟
فرمود: از ترس این که مبادا خفّت و خواری سؤال را در چهرهاش ببینم، به خاطر ادای این حاجت او. آیا حدیث پیامبر را نشنیدهای که: آن که نیکیِ خود را بپوشاند، برابر با هفتاد حجّ است و آن که افشا کند سیّئه را، خوار میشود، و آن که سیّئه را بپوشاند آمرزیده است؟! آیا نشنیدهای قول آن را که گفته است:
متی آته یوماً لأطلب حاجتی رَجعت الی اهلی ووجهی بمائه»
حفظ آبروی اشخاص، و جلوگیری از احساس حقارت و خورد شدن شخصیّت یک انسانِ نیازمند و درمانده، وظیف? الهی کسی است که به وی کمک میکند.
حسین بن موسی بن جعفر:
ما عدّهای از جوانانِ بنی هاشم بودیم که پیرامون امام رضا ـ علیه السلام ـ نشسته بودیم. جعفر بن عمر علوی به ما گذر کرد، در حالی که آشفته حال و پریشان بود (رثّ الهیئه). ما به یکدیگر نگاه کردیم و به ریخت و قیافه او خندیدیم.
امام رضا ـ علیه السلام ـ فرمود: به زودی خواهید دید که ثروتمند و معتبر خواهد شد. چند ماهی نگذشت که والی مدینه شد و حالش نیکو گردید و بر ما میگذشت، در حالی که همراهش، غلامان و مرکبها بودند.?
۲ـ ارشاد معنوی اصحاب
امام رضا ـ علیه السلام ـ آن گونه که شأن امامت است، نسبت به اصحاب خویش و چهرههای ممتاز شیعه، حالت سازندگی اخلاقی و تذکّرات سازنده را دارا بود و چنان توجّه داشت که اصحابش حتّی اندکی هم در دام شیطان و وسوسههای نفسانی نیفتند.کنترل معنویّت اصحاب، از برخوردها و تذکرات سازندهاش، از جمله با «بزنطی» و دیگران برمیآید. اینک مواردی از این دست.
بزنطی (احمد بن محمد بن ابی نصر البَزَنطی):
«امام رضا ـ علیه السلام ـ مرکبی را نزد من فرستاد، سوار بر آن شدم و به حضور آن حضرت رسیدم و شب، پیش او بودم. مقداری که از شب گذشت، وقتی? خواست برخیزد، فرمود: فکر نمیکنم که الان بتوانی به شهر برگردی!
گفتم: آری، جانم به فدایت.
فرمود: پس امشب پیش ما بمان و فردا صبح، به برکت خدای متعال برو.
گفتم: چشم،جانم به فدایت.
آن گاه به کنیزش فرمود: ای کنیز! رختخوابِ خودم را برایش بگستر و ملحف? مرا بر روی او بکش و بالش مرا زیر سرش بگذار.
پیش خودم گفتم: چه کسی به افتخاری که امشب نصیب من شد دست یافته است؟ خداوند موقعیت و منزلتی را برای من نزد امام رضا ـ علیه السلام ـ قرار داد که برای هیچ یک از اصحاب ما قرار نداده است؛ امام، مرکب خود را برایم فرستاد که سوار شدم، رختخواب مخصوص خویش را برایم گسترد و من در بستر او خوابیدم و متکّای خویش را برایم نهاد. هیچ یک از اصحاب ما، به این شرف، نایل نشده است.
در همین حال، که امام با من نشسته بود و من در دلم این سخنان را میگذراندم، به من گفت: ای احمد! امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ روزی به عیادت زید بن صوحان که مریض بود رفت، زید، به واسطه آن به مردم فخر میکرد. مبادا نفس تو، تو را به فخر بکشد! فروتنی کن در برابر خدا (به خاطر خدا فروتن باش).
و به دستانش تکیه داد و بلند شد… .»
چون ممکن بود که بزنطی از این موهبت و موقعیّت، دچار غرور و خودخواهی شود و به فخر فروشی آلوده گردد، امام ـ علیه السلام ـ که از دل او خبر داشت، در دَم، این تذکّر را داد تا او به گناه و خودستایی و… گرفتار نشود و سالم بماند.
لازم به یادآوری است که این ماجرا، به شکلهای گوناگون و عبارات مختلف? و به خصوص استناد امام رضا ـ علیه السلام ـ به عیادت حضرت امیر ـ علیه السلام ـ نسبت به زید بن صوحان، یا صعصعه بن صوحان «طبق نقلهای بیشتر) روایت شده است. و به نظر میرسد که همه اینها یک واقعه را بازگو میکند که به صور مختلف نقل شده است.
برای تکمیل فایده، صورتِ نقل دیگری را هم در این جا میآوریم:
بزنطی:
«من از واقفیّه بودم و در امامت امام رضا ـ علیه السلام ـ شکّ داشتم. نامهای به حضورش نوشتم و از مسائلی سؤال کردم و مهمترین سؤالم را (درباره امامت خود آن حضرت) فراموش کردم. از سوی حضرت، جواب برای همه سؤالها آمد و امام اضافه کرده بود: مهمترین چیزی را که نزد تو «مسأله» بود فراموش کردهای!
من با همین جواب، مستبصر شدم (به امامت وی معتقد گشتم). پس از زمانی، به حضرت عرض کردم: یا بن رسول الله! دوست دارم در فرصتی، ـ که از آمدن ما به حضورتان هم، از سوی دشمنان برای ما مفسدهای نباشد ـ مرا به حضور طلبی.
یک روز امام، هنگام غروب بود که مرکبی را پیش فرستاد. بیرون شدم و نماز مغرب و عشا را هم در حضور وی خواندم. حضرت نشست و علوم را ابتداءً بر من اِملاء نمود و من نوشتم. آن گاه، من میپرسیدم و او جوابم را میداد تا آن که پاسی از شب گذشت ـ و دیر وقت شد ـ. به غلامش فرمود: رختخواب مرا که در آن میخوابم بیاور تا «احمد بزنطی» در آن بخوابد.
به دلم خطور کرد که حال هیچ کس در دنیا به حال من نمی رسد امام، مرکب خود را پیش من فرستاد و خودش آمد و پیش من نشست و سپس دستور اکرام و احترام داد.?
امام رضا ـ علیه السلام ـ که به دستهای خود تکیه داده بود تا برخیزد، نشست و فرمود: ای احمد! به واسطه این، بر اصحاب خودت فخر مکن. همانا «صعصعه بن صوحان» مریض بود، امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ از او عیادت کرد و اکرام نمود. سپس دستش را بر پیشانی او نهاد و با او ملاطفت و مهربانی کرد، همین که خواست برخیزد، فرمود: ای صعصعه! به این کاری که کردم، بر برادرانت فخر مفروش! آن چه را که من انجام دادم، فقط وظیفهام بود… .»
احمد بن عمر الحلبّی:
«در منی، خدمت امام رضا ـ علیه السلام ـ رسیدم و عرض کردم: ما خانواد? بخشش و خوشی و نعمت بودیم. خدا همه آنها را برد، تا آن جا که اینک محتاج کسانی هستیم که به ما نیازمند بودند.
فرمود: ای احمد بن عمر! چه حال خوبی داری!
گفتم: فدایت شوم، حال من چنان بود که خبر دادم.
فرمود: آیا دوست داری که تو بر حالتی باشی که این جبّاران هستند و حال و وضعیّت آنان را داشته باشی و دنیای پر از طلا مال تو باشد؟
گفتم: نه، یا بن رسول الله.
حضرت خندید و فرمود: از همین جا باز میگردی، چه کسی حالش بهتر است از تو؟ در دستِ تو صنعت (و هنری) است که آن را به دنیایی پر از طلا نمیفروشی، آیا بشارتت دهم؟
گفتم: آری، یا بن رسول الله، خداوند مرا به تو و پدرانت شاد کند… .»
وقتی وضع زندگی و معیشت انسان، خوب نباشد، گاهی جنبههای معنوی و ارزشهای والا را فراموش میکند و دنیا در نظرش جلوه میکند.?
امام رضا ـ علیه السلام ـ برای پیش گیری از این مسأله، احمد بن عمر را به ارزش واقعی فکر و ایمان و خطّ فکری و ارتباطش با اهل بیت و… متذکّر میشود و به یاد میآورد که دشمنان، با همه ثروت و امکاناتی که دارند، وقتی بیراهه میروند، فاقد ارزش میشوند. برعکس، ارزش، در خط فکری سالم و مکتبی است، که بسیار ارزشمندتر از ثروت دنیا و مادیّات است. … تا زرق و برق دنیا، دیده را نزند و دل را نبرد… .
۳ـ موضع گیری در مقابل بستگان فاسد
از نکات مهم، یکی هم آن است که حضرت رضا ـ علیه السلام ـ اگر در یکی از بستگان خویش، خلاف و انحراف را در مسایل اخلاقی یا سیاسی یا اعتقادی میدید، تذکّر میداد، انتقاد میکرد، موضع میگرفت و صرف خویشاوندی باعث نمیشد که آن حضرت، از تذکّر و نهی از منکر و موضع گیری، خودداری کند.
بستگان آن حضرت، هرگز نمیتوانستند از خویشاوندی با او سوء استفاده کنند؛ چون حضرت، این اجازه و مجال را به آنان نمیداد. حتّی بعضی را طرد میکرد و افشا مینمود تا امر بر مردم مشتبه نشود و مردم بدبین نشوند و خلافهای آنان را به حساب امام نگذارند. به برخی از این گونه برخوردها توجّه کنید.
یاسر خادم آن حضرت:
«زید بن موسی (برادر امام رضا ـ علیه السلام ـ ) در مدینه خروج کرد و دست به کشتار و آتش سوزی (در خانههای بنی عباس) زد. از این جهت به «زیدالنّار» معروف بود.
مأمون کسانی را در پی او فرستاد. او را گرفتند و پیش مأمون آوردند. مأمون گفت:
او را پیش امام رضا ـ علیه السلام ـ ببرید.
چون او را نزد آن حضرت بردند، حضرت به او فرمود:?
ای زید! آیا سخن سفلگان کوفه مغرورت کرده است که گفتهاند: فاطمه ـ علیها السلام ـ چون عفاف ورزید، خداوند، ذریّه او را بر آتش حرام کرد؟، این سخن فقط درباره حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ است.
اگر خیال میکنی که گناه کنی و وارد بهشت شوی و موسی بن جعفر ـ علیهما السلام ـ هم که اطاعت خدا را کرده وارد بهشت شود، پس با این حساب، تو نزد خدا گرامیتر از موسی بن جعفر ـ علیهما السلام ـ هستی!
به خدا سوگند، هیچ کس به پاداش خدا نمیرسد مگر با طاعتِ او. اگر خیال میکنی که تو با معصیت خدا به پاداش میرسی، گمان بدی کردهای!
زید گفت: من برادر تو و پسر پدرت هستم.
حضرت فرمود:
تو تا وقتی برادر منی که خدای متعال را اطاعت کنی. نوح ـ علیه السلام ـ به خدا عرض کرد پسرم از خانواده من است و وعده تو راست میباشد، خداوند فرمود:
ای نوح! او از خاندان تو نیست، او عملِ غیر صالح است: (یا نوحُ اِنّه لیسَ مِن اَهلِک اِنّه عملٌ غیرُ صالحٍ)، خداوند او را به خاطر معصیتش از خاندان نوح اخراج کرد.»
میبینیم که حضرت، با برادرش که دست به ارتکاب خلاف زده، این گونه برخورد تند میکند تا هم موضع خود را روشن کرده باشد، هم خطای اندیشه برادر را گوشزد کند و هم «ملاک»ها را بیان نماید.
برخورد حضرت با «زیدالنّار» به چند صورتِ دیگر هم نقل شده که نمونهای دیگر را هم تقدیم میداریم.?
حسن بن جحم:
«نزد امام رضا ـ علیه السلام ـ بودم که زید بن موسی ـ برادر آن حضرت ـ هم بود و امام رضا ـ علیه السلام ـ به او گفت:
ای زید! از خدا بترس (اتقّ الله) ما به هر مقامی که رسیدهایم در سایه تقوا رسیدهایم. هرکس که تقوا داشته باشد و از خدا مراقبت نداشته باشد از ما نیست، و ما هم از او نیستیم.
ای زید! بپرهیز از این که توهین به بعضی از شیعیان ما کنی که صولت و حمله تو به سبب آنان است و در نتیجه، نورِ تو برود (ایّاک ان تهین من به تصول من شیعتنا فیذهب نورک).
ای زید! شیعیان ما را، مردم از آن جهت مورد خصومت و دشمنی قرار میدهند و مال و جانشان را حلال میشمارند که نسبت به ما محبت و دوستی دارند و به ولایت ما معتقدند. اگر تو هم به اینان بدی کنی، به خود ستم کردهای و حق خود را باطل کردهای.
حسن بن جحم میگوید آن گاه حضرت رو به من کرد و فرمود:
ای پسر جحم! هرکس با دینِ خدا مخالفت کند من از او بیزاری میجویم؛ هرکس و از هر قبیلهای که باشد. و هرکس با خدا دشمنی کند، با او دوستی و موالات مکن، هرکس و از هر قبیلهای که باشد.
گفتم: یا بن رسول الله! چه کسی با خدا دشمنی میکند؟
فرمود: هرکس که خدا را معصیت میکند.
عمیر بن برید:
«نزد امام رضا ـ علیه السلام ـ بودم. سخن از عموی آن حضرت (محمد بن جعفر) به میان آمد و حضرت او را یاد کرد (از او یاد شد). فرمود:?
بر خودم عهد کردهام که من و او را، سقفِ خانهای سایه نیفکند (یعنی هرگز او را دیدار نکنم).
پیش خود گفتم: او (امام رضا ـ علیه السلام ـ) ما را به نیکی و صل? رحم فرمان میدهد، ولی خودش درباره عموی خود چنین میگوید!
حضرت نگاهی به من کرد و فرمود:
این، از نیکی و صِله است. هروقت که او نزد من آید و من به خانهاش بروم و درباره من سخنانی بگوید، مردم او را (به خاطر این دیدار و رابطه با من) تصدیق میکنند و حرفهایش را میپذیرند، ولی اگر پیش من نیاید و من به خانه او نروم مردم حرفهایش را نخواهند پذیرفت.»
این حدیث، علاوه بر کرامت حضرت رضا ـ علیه السلام ـ در دانستنِ آن چه در قلب عمیر بن برید گذشته، و علاوه بر اصلاحِ فکر و رأی او، دقت حضرت در پیوندها و رابطهها و آثار جنبی و تأثیراتِ اجتماعیِِ نوعِ رابطهها و رفت و آمدهایش را میرساند و هم نشان دهنده هدفداری حضرت، در هم? برخوردهایش میباشد.
۴ـ ارزش گذاری برای «تقوا»
محمد بن موسی بن نصر رازی، از پدرش نقل میکند که:
«مردی به امام رضا ـ علیه السلام ـ گفت به خدا سوگند، در روی زمین، کسی از نظر پدر، به شرافت تو نمیرسد.?
حضرت فرمود:
تقوا به آنان شرافت بخشیده و طاعت خدا آنان را بالا برده است.
مرد دیگری به آن حضرت گفت:
به خدا، تو بهترین مردمی! حضرت فرمود:
فلانی! قسم مخور. بهتر از من کسی است که در برابر خداوند، باتقواتر و مطیعتر باشد. به خدا سوگند، این آیه نسخ نشده است: (وَ جَعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا اِنّ اکرمکم عِندالله اتقاکم) [ملاک ارزش را در تقوا دانستن].»
۵ـ برخورد منطقی
تکیه بر منطق و کلامِ عقلپسند، در دلهای مستعد و بیمرض و غرض، مؤثر میافتد. احتجاجهای مفصّل حضرت رضا ـ علیه السلام ـ با پیروانِ فرق و مذاهب و مخالفان گوناگون، و استدلالها و برخوردهای منطقی او، بسیاری را به «راه» آورده و در برابر «حق»، قانع و خاضع ساخت و این شیوه مؤثر اخلاقی، حتی گاهی دشمنانی چون خوارج را هم رام میکرد.
به این نمونه توجّه کنید.
محمّد بن زید رازی:
«در خدمت امام رضا ـ علیه السلام ـ بودم، در ایّامی که مأمون او را به ولیعهدی? معرّفی کرده بود. مردی از خوارج، در حالی که در دستش خنجری زهرآگین بود وارد شد. در حالی که به دوستانش میگفت:
به خدا سوگند، پیش این شخصی که مدّعی است فرزند پیامبر است میروم. او این گونه وارد بر این طاغوت (یعنی مأمون) شده است! از او دلیل کارش را خواهم پرسید. اگر دلیلی داشت که هیچ، وگرنه مردم را از دستِ (امام رضا ـ علیه السلام ـ ) راحت خواهم کرد.
پیش امام آمد و اجازه طلبید. امام، اذن داد و فرمود:
به سؤالت به این شرط جواب میدهم که اگر پاسخم را پسندیدی و قانع شدی آن چه که در آستین داری (= خنجر) را بشکنی و دور اندازی!
آن مرد که از خوارج بود، حیرت زده ماند، خنجر را بیرون آورد و شکست. آنگاه پرسید:
چرا به حکومت این طاغوت داخل شدهای، در حالی که اینان در نظر تو کافرند و تو پسر پیامبری، چه چیز تو را به این کار واداشته است؟ امام رضا ـ علیه السلام ـ فرمود:
آیا به نظر تو اینان کافرترند، یا عزیز مصر و اهل کشور او؟ مگر نه این که اینان، خود را موحّد میشمارند، ولی حکّام مصر، نه یکتاپرست بودند و نه خداشناس؟
یوسف، پسر یعقوب ـ علیه السلام ـ ، پیامبر و پسر پیامبر بود که به عزیز مصر گفت: مرا مسؤول خزاین مملکت قرار بده… و با فرعونها نشست و برخاست میکرد.
حال آن که من یکی از اولاد پیامبرم (نه پیامبر) و مأمون هم مرا بر این کار، اجبار و اکراه کرده است. چرا بر من خشم میگیری و این را زشت میشماری؟
آن مرد گفت:?
بر تو ایرادی نیست. گواهی میدهم که تو فرزند پیامبری و صادق هستی.»
۶ـ نظارت بر کار خادمان
زیر نظر داشتن رفتار و اعمال غلامان و زیردستان، و تذکرات و هشدارهای لازم به آنان، از جمله دقّتهای دیگر امام رضا ـ علیه السلام ـ بود؛ چه در مورد اعمال فردیشان، چه در مورد رفتار با دیگران. به این دو مورد توجّه کنید.
یاسر، خادم حضرت:
«غلامان یک روز میوه خورده بودند، ولی بدون این که آن را کامل بخورند، دور انداخته بودند.
حضرت رضا ـ علیه السلام ـ به آنان فرمود:
سبحان الله! اگر شما از آن بینیازید، کسانی هستند که به آن محتاجند. آن را به کسی بدهید که نیازمندِ آن است.
[این روایت در مورد نهی از اسراف هم مناسب است].»
سلیمان بن جعفر جعفری:
«… طبق فرموده حضرت رضا ـ علیه السلام ـ بنا شد شب پیش وی بمانم.
غروب هنگام، به اتفاق آن حضرت، وارد خانه شدیم. حضرت، نگاهی به غلامانش کرد، که با گِل، اسطبل چهارپایان را درست میکردند و سیاه پوستی هم که جزء آنان نبود، مشغول به کار بود.
پرسید: این کیست که با شماست؟
گفتند: ما را کمک میکند، ما هم در آخر چیزی به او میدهیم.
پرسید: آیا اجرت و کارمزد او را معین کردهاید؟
گفتند: نه، هر چه بدهیم او راضی میشود.?
حضرت با شلّاق، در حالتی غضبآلود و به قصد زدن رو به آنان حرکت کرد.
گفتم: فدایت شوم، چرا خود را ناراحت میکنید؟
فرمود: من چند بار اینان را از این کار نهی کردهام و گفتهام که کسی را به کار نگیرید مگر این که قبلاً مزد و اجرت او را با او قرارداد ببندید.
بدان که هیچ وقت کسی را بدون اجرت معیّن به کار نمیگیری مگر این که اگر سه برابر اجرت هم به او بدهی، باز خیال میکند که کم دادهای.
ولی اگر قبلاً قرارداد ببندی، و بعد، همان اجرتش را بدهی، تو را خواهد ستود بر این وفای به عهد. و اگر هم چیزی اضافه بدهی، آن را میشناسد و میداند که زیادتر به او دادهای (و در نظرش خواهد بود).»
۷ـ خلق و خوی والا
ابراهیم بن عباس:
«هرگز ندیدم که جضرت رضا ـ علیه السلام ـ به احدی با کلامش جفا کند.
هرگز کلام کسی را قطع نمیکرد تا از سخن، فارغ شود.
هرگز ـ اگر قدرت داشت ـ از برآوردن حاجتِ کسی روی برنمیگرداند.
هرگز پایش را پیش همنشین، دراز نمیکرد.
هرگز پیش همنشینان، تکیه نمیداد.
هرگز غلامان و خدمتکاران را فحش و ناسزا نمیگفت.
هرگز تف نمیکرد.
هرگز قهقه سر نمیداد و خندهاش تبسّم بود.
در خلوت و تنهایی، سفرهاش را میگسترد و همه غلامان، حتّی دربان و کارپردازخانه را هم بر سفره مینشانید.?
شبها کم میخوابید و بسیار بیدار بود و بیشتر وقتها شب را تا صبح بیدار میماند.
روزه زیاد میگرفت. همیشه در هر ماه، سه روز ـ اوّل و وسط و آخر ماه ـ را روزه میگرفت و میفرمود: این، روزه همه دهر است.
حضرت بسیار، کار خیر و صدقه پنهانی داشت، و بیشتر در شبهای تاریک … .»
۸ـ چند حدیث تربیتی
عن الرضا ـ علیه السلام ـ :
« من لقی فقیراً مسلماً فسلّم علیه خلافَ سلامِهِ علی الأغنیاء لقی الله عزوجلّ یومَ القیامه و هو علیه غضبان.»
«هرکس به یک مسلمان فقیر طوری سلام دهد که متفاوت باشد با سلامش بر ثروتمندان، خداوند او را در روز قیامت به گونهای ملاقات میکند که خدا بر او خشمناک است.»
«لا تبذل لأخوانک مِن نفسِک ما ضَررهُ علیک اکثرُ مِن نفعِه لهم.»
«از خود، به اندازهای برای برادرانت بذل مکن که زیانش بر تو، بیش از سودش برای آنان باشد (مایه گذاشتن از آبرو و امکانات).»
«مؤمن تا سه صفت در او نباشد مؤمن نیست، اینها یک صفت از پروردگار و دیگری از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و سومی از امام ـ علیه السلام ـ است؛ امّا صفتی که از اوصاف پروردگار میباشد رازداری یا کتمان سرّ است? چنان که فرموده است: (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحداً إلاّ من ارتضی من رسول) امّا صفت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ مدارا و سازگاری با مردم است؛ زیرا خداوند عزّوجلّ پیامبرش را به مدارا با مردم دستور داده و فرموده است: (خذ العفو وأمر بالعرف وأعرض عن الجاهلین) و امّا صفت امام عبارت است از شکیبایی در سختی و رنجوری چنان که خداوند عزّوجلّ فرموده است: (والصابرین فی البأساء والضرّاء).»
به نقل آن حضرت از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ :
«من حقّ الضّیفِ اَن تَمشِیَ مَعه فَتخرجَهُ مِن حَریمک اِلی الباب.»
«از جمله حقوق مهمان بر تو آن است که (هنگام رفتنش) او را تا دم در همراهی کنی… .»
در مورد نعمت شناسی و نیکی به مردم
علی بن شعیب:
«خدمت امام رضا ـ علیه السلام ـ رسیدم. به من فرمود:
یاعلی! مَن احسن الناسِ معاشاً؟
قلت: انتَ یا سیّدی اعلم به منّی.
فقال ـ علیه السلام ـ : من حسن معاش غیره فی معاشه.
یا علی! مَن اسوءُ الناسِ معاشاً؟
قلت: انت اعلم.?
قال: من لم یعِش غیره فی معاشه.
یاعلی! اَحسِنوا جوار النِّعم فانَّها وحشیّهٌ، ما نَأت عن قومٍ فعادت الیهم.
یاعلی! اِن شرّ الناس من مَنع رفده واَکل وحدَه و جَلّد عبدَه.»
«ای علی! چه کسی از نظر زندگی بهتر است؟
گفتم: شما به آنها داناترید. سرورم!
فرمود: هرکس که زندگی دیگری در زندگی او نیکو باشد.
ای علی! چه کسی از نظر زندگی بدتر است؟
گفتم: شما داناترید.
فرمود: کسی که دیگری، در معاش او زندگی نداشته باشد.
ای علی! همسایگی نعمتها را نیکو سازید، زیرا نعمتها وحشی و گریزپایاند، هرگز از قومی دور نشدند که برگردد.
ای علی! بدترین مردم کسی است که بخشش خود را از دیگران منع کند. و تنها بخورد و برده خود را تازیانه بزند.»?